رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

مامان و رادین

بستری شدن آقا رادین

1391/2/26 21:51
نویسنده : مامانی
224 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق زندگیم نمی دونی چه هفته سختی را پشت سر گذاشتیم یک شنبه خونه مامانی بودیم تو را بردیم پارک خیلی بازی کردی و بهمون خوش گذشت تو راه دستت را زدی دهنت نمی دونستم می خواد این بلا سرمون بیاد شب باهم برگشتیم خونه یعنی بابا بزرگ رسوندمون خونه ساعت ۱۱ خوابیدی ،ساعت ۳ صبح بود که بالا آوردی نه یک بار نه دو بار تا ساعت ۵:۳۰ یه ریز بالا آوردی آخر زنگ زدم به مامانی با بابا بزرگ اومدن ولی تو کوچولوی من دائم بالا می یاوردی دیگه حتی نمی تونستی سرت را نگه داری و تکیه می دادی به من منم که اینقدر گریه کرده بودم چشام باز نمی شد با مامانی بردیمت بیمارستان تا دکتر خودت ببیندت به خاطره رفلاکست می ترسم دکتر دیگه ببرمت می ترسم دارویی بدن رفلاکست بدتر بشه .بماند چه قدر تو بیمارستان عق میزدی و بالا میاوردی بمیرم عزیز دلم با اون تن ضعیفت چطور می تونستی اون قدر عق بزنی دکتر دستور بستری شدنت را داد درست مثل پارسال وباز قصه رگ کیری تکرار شد ۲۰ دقیقه تو اتاق رگ گیری بودی ولی رگت پیدا نمی شد تو هم با اون رگت بدتر از مامانتی .

خلاصه دلبندم ۱۸ اردیبهشت به علت اسهال و استفراغ ویروسی در بیمارستان طب کودکان که مثل جهنم بود زیر نظره دکتر فرهمند بستری شدی  و طبق معمول پدر منو در آوردی خیلی بی تابی می کردی هر کس می یامد بالا سرت جیغ می زدی می ترسیدی ثانیه ای از بغلم پایین نمی یامدی از اون روز منو مامانی صدا می کنی این قدر قشنگ بهم مامانی می گی میخوام قورتت بدم تو بخش گوارش که بستری بودی دو تا هم اتاقی داشتی امیر علی که دور از جونت اونم ۱۴ ماه داشت اسهال مزمن داشت و رفلاکس داشت حالش خیلی بد بود و امیر عباس که نارسایی کبدی داشت کبدش از کار افتاده بود ۴ ماهش بود .خدا به همشون شفا بده.

روز پنج شنبه با رضایت مرخصت کردم اگه یه روز دیگه اونجا می موندیم هم تو هم من خل می شدیم بس که جای کثیف و مزخرفی بود .پسر خوبی باش دیگه پای مامان رابه این جاها باز نکن

طفلی مامان بزرگت چقدر با اون کمرش هی میومد به تو سر میزد واقعا که خیلی زحمت مارا کشیدن دستشون درد نکنه

الان حالت بهتره ولی چیزی نمیخوری خیلی بهانه می گیری و همش دنبالمی عزیزم عاشقتم مواظب خودت باش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)