رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

مامان و رادین

دلنوشته مامان

1391/11/27 19:41
نویسنده : مامانی
352 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدای بزرگ و مهربون

فقط یه هفته دیگه مونده تا تولد دو سالگی پسرم باورم نمیشه دوسال گذشت .

دوسالی که خیلی اتفاقها توش افتاد هم شیرین هم ناراحت کننده ولی گذشت خدایا شکرت که پسر کوچولوی منم از آب و گل درومد ولی راستی چرا اصطلاحه آب و گل رو استفاده میکنن؟

ولی خدای بزرگ پسرم دو ساله شد اما هنوز رفلاکسش خوب نشده هنوز شبها به خاطر رفلاکس نمیتونه راحت بخوابه هنوز خیلی مواد غذایی هست که نمیتونه بخوره وقتی به اینا فکر میکنم دلم پر درد میشه بغض راه گلومو میبنده خدایا پسرم عاشق آب میوه و پرتغاله ولی به خاطر رفلاکسه لعنتی نمیتونه بخوره

خداجون تو رو به همه پاکان درگاهت قسم میدم فرشته کوچولوی من و تمام فرشته کوچولوهایی که مثل پسرم آلرژی دارن خوب کنی خدا کنه تا تولد سه سالگیش کامل خوب بشه بتونه کیک تولد پر از خامه و موز بخوره

آخ که چه بدجوری به موز آلرژی داره بمیرم واسش خدایا یعنی میشه یه همین زودیها از دست رفلاکس راحت بشیم میشه پسر منم شبها راحت بخوابه ؟

ولی از همه اینها که بگذریم خدای بزرگ شکرت به خاطر این فرشته کوچولویی که به من دادی دیوونه وار عاشقشم همه وجودم امید زندگیم قلبم نفسم همه کس و کارم  همه چیزمه

یه پسر خوشگل باهوش فوق العاده عاقل و فهمیده البته شیطون و بازیگوش و خیلی شیرین

گل پسرمو الان تقریبا یه ماهه از شیر گرفتم شکر خدا زیاد اذیت نشد خیلی زود خودشو با موقعیت جدید وقف داد

 

قبل از دوسالگی هم از پوشک گرفته شد یعنی خودش تو شانزده ماهگی جیششو گفت و دیگه نذاشت پوشکش کنم هم از شیر گرفتمش و هم خیلی خوب داره حرف میزنه این واسه یه مادر یعنی یه پاداش و موفقیت بزرگ

راستی وای که چقدر قشنگ و شیرین حرف میزنه

آروم و شمرده

البته بعضی کلمه ها رو اشتباه میگه هنوز مثلا :

تخمه= موقه

میسوزه= می یاما

اون رو دستش سوخته بود همش میگفت می یاما

خیلی باحال میگه نمیخوام رادین گذا نمیخوره نمیخواد

تازگیها نمیدونم چرا اینقدر به بو حساس شده مثل خانومای حامله شده به همه بوها واکنش میده

یاد گرفته هر چیز و هر کسی که میوفته میگه مرد خودشم وقتی میوفته میگه رادین مرد مامان مرد نی نی مرد هر کار میکنم از سرش نمیوفته .

یا به همه چی میگه گندیده بو میده

خوابیدنش خیلی باحاله تو بغل و رو پا نمیخوابه دراز میکشه تو جاشو مثلا اولش میگه نون نون میدم چشاشو میبنده میخوره میبینه خوابش نبرد میگه سیب سیبم همون طور میخوره باز پا میشه میگه آب آب میخوره خیار میخواد خیار میخوره دوباره نون میخواد اینقدر این طوری چشاشو میبنده میخوره تا خوابش ببره ولی آی پدرم در میاد از بس که پا میشم میشینم  ولی اون لحظه دوست دارم قورتش بدم معمولا خوابیدنش از نیم ساعت تا یک ساعت گاهی تا یکو نیم ساعت هم طول میکشه

الان 18 تا دندون داره دو تا دندون آخریشم داره در میاد فکر کنم همونا باعث شدن این چند وقته رفلاکسش عد کنه و بی اشتها باشه از وقتی از شیر گرفتمش یک کیلو وزن کم کرده بمیرم واسش صورتش یه ذره شده

راستی گاهی میاد سراغ ممه رو میگیره بعد خودش میگه ممه گندیده ای برو برو

پسر عزیزم  دوستت دارم همه زندگیم هستی با همه وجودم عاشقتم با اومدنت زبه زندگیم معنا و مفهوم دادی با همه وجودم میگم دوست دارم عزیزم رادینم

فعلا خدانگهدار تا دو سالگی گل پسرم

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سمیرا
4 اردیبهشت 92 21:00
منا
5 اردیبهشت 92 21:11
مبارکه وب گل پسرمون مامانش با اجازت لینکش کردم عزیزم