رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

مامان و رادین

هفده ماهگی

1391/5/23 0:23
نویسنده : مامانی
381 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدای مهربان

 

دسته گلم تاج سرم عزیز دلم سلام مامانا جان (آخه گل پسرم منو مامانا صدا میکنه) با اون صدای خوشگلشقلبماچ

خدایا شکرت پسر گلم داره بزرگ میشه آخ چه لذتی داره دیدن قدو بالات و هی قربون صدقه رفتنت خودمو میکشم واسه اون راه رفتنت بس که قشنگ و جدی راه میری میمیرم واست ماچ

دیوونه اون صداتم وقتی صدام میزنی اون موقع که یک دفعه دهنه خوشگلتو وا میکنی میچسبونی رو صورتم که یعنی داری منو میبوسی خودم رو خوشبخترین آدم دنیا احساس میکنم اون موقع است که قلبم میره واستبغل

عاشقه کاراتم که چه با جدیت انجام میدی کاراتو چقدر جدی و مردونه راه میری قربونه اون مرد بودنت برم مرد کوچولو مامان

 

وقتی گیر میدی به آدم دیگه ول کن مامعله نمیشی تا به هدفت برسی روتو برم گلم

 

خیلی با هوشی هرچیزی رو با یک بار گفتن یاد میگیری و یادت میمونه هرچی میگم تکرار میکنی

دیروز کتاباتو ریخته بودی زمین گفتن رادین برو کتاباتو بزار سر جاش کتابا رو ور داشتی رفتی گذاشتی تو قفسه داشتم دیوونه میشدم واست

تا یه آشغال پیدا میکنی رو زمین فوری میری میندازی تو سطل آشغال تازه کلی هم ای ای میکنی (با فتحه)

یک شب پول تو دستت بود بابا رضا گفت رادین پول کثیفه دست نزن دویدی پول رو انداختی تو سطل آشغال اومدی قربونه مایع داریت برم منتعجب

تو این ماه تولد مامان بابا بود بهد مسافرت رفتیم .

یک شب رفتیم روستای لاسم تو پلور خیلی روستای قشنگی بود چشمه و رودخونه و آبشار داشت شبش خیلی سرد بود اول صبح از اونجا در رفتیم بس که سرد بود بعد رفتیم سمت چالوس ویلای عموم چند روز موندیم دریا رفتیم چقدر از دیدنه دریا ذوق کرده بودی همش میدویدی سمت آب میگفتی منو نگیرید برم تو آب کلی آب بازی و ماسه بازی کردی دختر عموم دو تا طوله سگ داشت که باهاشون بازی میکردی بهشون میگفتی (هاپو جی )یعنی هاپو کوچولو ولی با همه غریبی میکردی سمته هیچ کی نمیرفتی هر کسی هم میومد سراغت گریه میکردی همش آویزونم بودی من اصلا چیزی از شمال نفهمیدمالبته مامان بزرگت میگه منم همون طور بودم حالا به قوله زن دایی باید همه خوشگلیهای منو میگرفتی .رفلاکس الرژی معده درد بدخوابی غریبی کردن .ای واییییییییییییی منکلافه

 

حرف زدن گل پسرم

ایبید= کلید

آنوم = خانوم

آوا =آقا

اییار= خیار

بابادا=بابارضا

بیبی =پیشی

موتو =موتور

ایل ابل =بغل(همش گیری رو بغل از بس میگی ایل ابل آدم میخوادخودشو بندازه زیر هیجده چرخ)

ایب=سیب

بازیهای آقا رادین

هنوز عاشقه توپ بازی یا همون (قون) هستی آب بازی و تفنگ بازی بدو بدو دالی بازی و کشتی گرفتن با بابا رضا روخیلی دوست داری تازهگیها خاله آفسانه واست شمشیر خریده میدیم دستت پدرمون رو در میار یبس که باهاش به سرو کلمون میزنی میخندی و در میریبغل

غذا خوردنه آقا دادین

دیگه جوجه کبابا دوست نداری مرغ هم نمیخوری تنها چیزایی که دوست داری سیب زمینی سرخ کرده و عصاره ماهیچه است که میخوری کلا باید غذا رو به زور غصه و بد بدختی به خوردت بدم واسه خوردنه دو قاشق غذا این قدر حرف میزنم که دهنم کف میکنهاوه

زرده تخم مرغ رو واست تست کردم شکر خدا مشکلی نداشتی ولی اصلا دوست نداری و نمیخوری ناراحت

مربای آلبالو چنو وقته که میخورم خدا رو شکر باهاش مشکلی نداشتی خودتم خوشت میاد چون ترش مزه است میخوری بهش میگی (آمالو)

از الان استرس ماهه دیگه و واکسن هجده ماهگیت رو دارم خدا بدادمون برسه اصلا سابقه خوبی تو واکسن ندارینگران

از شمال زیتون خریدیم خوبه گفتیم آب نمک باشه دو روز بابا داد خوردی نگو توش سرکه و سیر داشته رفلاکست عد کرده داری دندونه نیشم در میاری اینا باهم قاطی شده رفلاکست عد کرده شدید الان پنج شبه چشم روهم نزاشتم چند دقیقه یکبار پ میشی نق نق میکنی بمیرم که نمیتونی راحت بخوابیتو هم با این دندونات امروز خیلی خسته بودم حسابی دعوات کردم آخه اصلا نزاشتی چشم رو هم بزارم از ساعت 5/30 هم پاشدی بعدم سرپا گرفتمت جیش نکردی اومدی جیش کردی رو فرش منم دعوات کردم البته میدونم تقصیر تو نیست ببخش مامان رو ولی خیلی خسته بودم

دیگه جیشت رو نمیگی وقتی میبرم دستشویی گریه میکنی جیش نمیکنی همش جیش میکنی تو شلوارت نمیدونم چرا این طوری شدی تصمیم گرفتم دوباره پوشکت کنم البته به غیر از شبهاعصبانی

الانم خوابی ولی صد بار پاشودی گلم تاج سرم به خدا میسپارمت مواظبه خودت باش عشقم خیلی دوست دارمماچ

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)