رادینرادین، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 20 روز سن داره

مامان و رادین

شانزده ماهگیت مبارک

1391/4/5 22:04
نویسنده : مامانی
184 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدای دلتنگیها

عزیزم پسرم پاره تنم چند روزه دلم گرفته و افسردم رفلاکست بدتر شده پنتوپرازولم اثر نکرد دو روزه لنزوپرازول بهت میدم دونه هاشو میشمارم و یک سوم صبح و یک سوم شب بهت میدم ولی فعلا اثر نداشته پسریت عفونت کرده همه جاش زخم شده چند روزه پوشکت نمیکنم ولی تو نمیزاری سرپا بگیرمت کارم شده پماد زدن و شلوار شستن خواب شب هم کلا تعطیل شده آلرژیتم اصلا فرقی نکرده دیگه از همه چیز نا امیدم نور دیده ام وقتی درد میکشی و بهانه میگیری قلبم تیر میکشه دنیا جلو چشام سیاه میشه تحمل هر چیزی رادارم غیر از دیدن رنج و ناراحتی تو

رادینم نمیدونم چرا دلم هوای گریه داره خدایا پسرم را به تو میسپارم خودت پشت و پناهش باش

 

حرف زدن رادین جانم

تقریبا هر کلمه ای که بگیم تکرار میکنی و هر چیزی بخوای میگی بده من .صدای گاو هاپو گوسفند و خروس و گربه را بلدی بگی هر چیزی که واست میخریم میگیم کی واست خریده میگی عمو.

 

بازیهای رادین جان

 

عاشق توپ و توپ بازی هستی زیاد ماشین بازی دوست نداری از بازیهای پر سر وصدا هستی  به جارو علاقه داری مخصوصا جارو برقی از خاموش روشن کردن کلید برق خوشت می یاد عاشق آب بازی  و حمام هستی اما موقع شستن سزت گریه میکنی عاشق گذاشتن در قابلمه رو قابلمه هستی از دستت قابلمه غذا نمیتونیم بیاریم سر سفره چند بار بابا رضا انداخته بالا از اون موقع همش با ایما اشاره میگی بندازیمت بالا در کل خیلی شیطون و بازیگوش هستی و خجالتی از غریبه ها میترسی و گریه میکنی بمیرم واست حقم داری عزیزم از بس دکتر و بیمارستان رفتی و موقع رگ گیری اذیت شدی فکر میکنی همه غریبه ها می خوان اذیتت کنن.

 

غذا خوردن رادین جان

خیلی بد غذا هستی فقط سیب زمینی سرخ شده دوست داری  کلا اگه بخوای غذا بخوری باید هزار تا غصه و بازی در بیارم به عروسکات غذا بدم تا بلکه تو هم یه قاشق غذا بخوری .

گل پسرم مگه نمی خوای بزرگ بشی پس غذا بخور اینقدر مامان را اذیت نکن.

 

تو ماه گذشته با دوستان که در دنیای مجازی باهاشون آشنا شدم رفتیم پارک پردیس ملت تجربه جالبی بود همشون خیلی مهربون بودن و بچه هاشون ناز و خوشگل ولی تو غریبی می کردی منم تو رو دادم بابا ببره پیشه خودش واسه همین تو عکس دستجمعی نیستی .الان چند تا از عکسهای اون روز را واست میزارم

 

عکس امیرحسام خان شیطون

رادین جان و آقا مهریار گل رادین داره با زور توپ مهریار را میگیره

 

ژینو خانوم خوشگل

 

چند روز پیش با بابا بردیمت آرایشگاه خیلی میترسیدم که مثل دفعه های پیش گریه کنی اولش گریه کردی چون ترسیدی اما بعد که باهات حرف زدم وسایل اونجا رو نشونت دادم حواست پرت شد اینقدرباهات حرف زدم که دهنم کف کرد و فشارم افتاد ولی بلاخره با هر مصیبتی بود موهات را کوتاه کردیم چقدر ناز شدی پسرم مبارکه ان شالاه سلمونی دامادی گل پسر خوشگلم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)